امروز ۳مرداد

ساخت وبلاگ

بانام الله

امروز بازرس اومد

ازدم پله ها گفت

اینها نردبانه یاپله؟

وچندبار جیغ ودادکرد

بعداومدبالا.ازاتاق ها ایراد گرفت...

ازنبودن روشویی دراتاق پزشک

ازدیواری که ربطی به رفت وامد بیمارنداره

ازراه پله های پشت بوم

باخودم داشتم میگفتم اینها چقدر دندون گردن

چطور میتونن لقمه حلال و حرام کنن

ازوقتی خودم باید پول دربیارم.نگرانم

نگن حلال ش نباشه

....

امروز از۷صبح تا الان ۱۰ونیم سرکاربودم

گوشیم اونروز کع ضربه خورد و بغلش شکست

دوشب پیش دکمه پاورش دراومد‌...

امروز زودتر تعطیل کردم رفتم گفتن نمیسه...

یکی ۲۲۰ت گرفت نمیدونم واقعا درستش کرد نکرد!

کارمیکنه..‌رنگش آبی شده...

هیچی اینم ازاین...

کل خستگی سع ماهه بع دلم موند...

چقدر ازوقتی باززس اومد دلم میخاست گوشی رو بردارم 

زنگ بزنم تعریف کنم...

اول بگم سلام صدات چقدرر آشنای قدیمی ناآشناست

بعدبگم بگم بگم...

بعدهم اشک بریزم و...

بعدهم دل بع دلم بده و....

عصرهم بیاد دنبالم..یع دوری بزنیم و حرف بزنیم.

اما باخودم گفتم

اذیتش نکن

گفته

سکوت به ژرفای ابدیت و سخن به کم عمقی زمان!

(:پرواز قاصدک های ذهن ثمر:)...
ما را در سایت (:پرواز قاصدک های ذهن ثمر:) دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : iunavailablelifee بازدید : 136 تاريخ : يکشنبه 9 مرداد 1401 ساعت: 15:10