لباس بنفش

ساخت وبلاگ

سلام سلام

به نام او

اول امروز رفتم ارشیو از ۱۳۹۲ بود تا ......

البته من وبلاگ نویسی رواز سال ۹۰ شروع کردم و پستهای قبلی تر رو حذف کرده اند ..

.

بعدگفتم خدایا چقدر من خدایی بودم.....دیدگاه پله پله تا ملاقات خدا رو داشتم

بعدگفتم خوب شد تغییر کردم.....

بعداومدم جلوتر دیدم یه سالهایی هیچی ننوشتم

بعددیدم سال ۹۴ از سختی ها نوشتم مخصوصا ۲۲بهمن ۹۴

نوشته های قدیمی ام درسته مضمون مذهبی دارند ولی قدرت متن بالاست

اما ........

ثنا داشت اتاقش رو مرتب میکرد سه فقره لبلس بافت رو داد به مادرکاملا نوی نو

انگاه مادر اینهارا به پایین برد

منم رفتم پایین.چیزی بخورم و سریاای ببینم

ساعت ۱۰شب شد و حاجی تهران بود

موقعی که خواستم اشغالها رو بذارم دم در

لباسم نازک بود و هوا سرد

یوی ازاون سه باافت رو رنگ بنفشی داشت پوشیدم

آمدن رنگش به صورتم همانا و روی تنم نشستن همانا.

ماهم ابن رنگ تند بنفش رو که هرگز نمیخریدیم

لباس رو برداشتم صبح برای مطب بپوشم

.......

صبح با لباس به مطب رفتم

کسی چیزی نگفت .....

رانندگی و اشکهااااا ریختن وو....

ظهر با لباس برای گرفتن غذا و دنبال ثنا زفتم

ثنا دید لباس قشنگیه....گفت پسش بده.....

منکه زیر بارنرفتم

عصرشد و طبق عادت همیشگی ۵شنبه ها عصر رفتیم خونه مامان جون

اونجا که بودیم مامان جون و خاله شیدا خوششون اومد.....

خاله شیدا اونقدر بادقت بررسی کرد که گفتم خاله میخای امتحان کنی؟

گفت نه لازمم شد میام ازت میگیرم (:پرواز قاصدک های ذهن ثمر:)...

ما را در سایت (:پرواز قاصدک های ذهن ثمر:) دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : iunavailablelifee بازدید : 21 تاريخ : يکشنبه 26 آذر 1402 ساعت: 7:33