وابستگی

ساخت وبلاگ
به نام خدای مهربان  رحیم

وقتی شروع کنی خمیده خمیده راه رفتن...یواش یواش خمیده ترمیشی...نفس کشیدن بع سختی میشه چون شکل قفسه سینه تغییر میکنه

سعی میکنی نخوری زمین...اما بیشتراحتمال خوردن زمین داره...

قدم هات تندتر میشون چون میترسی بیافتی و میخوای تعادلت روحفظ کنی

واینگونه شد که من فهمیدم....

زندگی من چندسال است که خمیده شده ...امروز فهمیدم که چرانفس کشیدن سخته...چرا اینقدرمیترسم و چرا زندگی اینگونه به روزمرگی میگذره....

وبه خودم دارم اجازه میدهم که وابسته بشم.....وابسته ی دروغ...دلخوشی...سختی....نگرانی...رنج....

ایا اوضاع بهبود پیدامیکنه یاتوی این سراشیبی بالاخره سقوط و مرگ....

کدام را ترجیح بدهم بهتراست؟

وبالاخره انتهای این سراشیبی چه برسرمن میایید؟

ایا فرارکنم؟

بمانم؟

توی این بازی سرنوشت نقش خویش‌را به اختیارربه من نداده ان...چرا باید بازی کنم؟

کاش دکمه ای بود به اسم:"فعلا تا همینجا بسه!"

وبعدفشارش میدادم و همه چیز می ایستاد...حداقل دم وبازدمی وقت میشد انجام داد....

التمااس دعا

(:پرواز قاصدک های ذهن ثمر:)...
ما را در سایت (:پرواز قاصدک های ذهن ثمر:) دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : iunavailablelifee بازدید : 124 تاريخ : چهارشنبه 23 اسفند 1396 ساعت: 10:53