باد

ساخت وبلاگ
به نام خدایی که هر انچه در زمین است اوست مالک انها و خالقشان

هوا نه گرم بود نه سرد..باد میومد ...لابه لای برگها دور میزد و می اومد پیش گلها...کنسرت بزرگی برپا کرده بود....گروه کر بسیار شادمان بودن و خیلی سرو صدا میکردن...گلها کم کم رو به پژمردگی رفته بودن..رز و درختان الو و ابالو وسیب برگهایشان کمی تغییر کرده بود...سرو همچنان سبز بود...پربرگ و سادمان...با هروزش بادی میرقصید و شاخه های پربرگش رو به رخ همه میکشید...میان همه این هیاهیو ها شعله ی خورشید میان درختها پراکنده میشد و با هر رقص برگها به سویی کشیده میشد..رود نور جاری بود....گاهی میشد ابشاری رنگارنگ

اینجا بود که تولدی دیگر رخ داد.....همین که از میان لابه لای سنگ ها گلی به رنگ نارنجی با ساقه اب ظریف روییده بود....خمیدگی ساقه اش به لطافتش اشاره میکرد

و مکانش به سرسختی اش

کمی جلوتر گلی بود که وسط ش نی های کوچکی کاشته شده بود لباس قرمز مخملی به تن کرده بود که دامنی چین دار داشت چین های بالاو پایین...بسته به سن میزان چین چینی ها فرق داشت....

کمی انطرف به گل یاس برخورد کردم

ویژگی بارزش اینه:اگر مسیری رو دید که قابل رفتن باشه میره میره تا هرجا که ادامه داشته باشه نه ناامید میشه نه مسیز رفته رو برمیگرده فقط هرجا بت بست باشه تغییر مسیر میده

ابشار طلایی راهیابی بلد نیست و همش گم میشه...نمیدونه کجا باید بره...باید دستشو بگیری ببندیش توی راه یی که بره...

تنهایی عالمی داره...گاههی فقط تنها بودن زیبایی هارو اشکار میکنه ....و تنهایی گل سرخی باباد میرقصید....رقصش مانند بالرین های اپراها هیجانی بود...

و دراخر.....ادامه دارد.....

(:پرواز قاصدک های ذهن ثمر:)...
ما را در سایت (:پرواز قاصدک های ذهن ثمر:) دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : iunavailablelifee بازدید : 154 تاريخ : جمعه 28 مهر 1396 ساعت: 4:08