گم شدن

ساخت وبلاگ
بسم الله الرحمن الرحیم 

خدا رحیم است و رحمن 

خدا با همه رحمانیت اش.....رحیم بودنش.....عادل بودنش..... 

زندگی و فشارش منو هزاران  هزاران سال پیرتر کرد 

-------------------------------------------------------------------------------------------------------- 

مزایای زندگی چندمتری 

این زندگی همه از حال همدیگر بیشتر خبردارند.....دنیا تا دنیا ست توی خونه اخم کنم همه دنبال علت اند.... 

اتاقی که سرم میشکست و هیچ کس نمی فهمید اینجا آه کوچک دل پیداست.... 

اینجابه  هزکی غمت را بگی همه میفهمن....ناخودآگاهه 

سختی های زندگی میان.....میرن..... 

اینقدر کوچیکه که جاروی کلش اندازه حال اونجا ست 

پشت بام.....محل تنهایی های من...غصه های من اون خونه..... 

اینجا شده محلی برای پهن کرده لباس.... :))))))) 

حداقل تنهایی  برای خودش حریم میخواهد............ 

--------------------------------------------------------------------------------------- 

پست قبلی:ماشین اومد...یواش یواش خواب ها عمیق تر شد.....ذهن ها آرام تر.....مشکلات همه اش میشود یکباره حل شود؟انی توکلت علی الله  و اعتصمت بحبل الله 

داشتم فکر میکردم اگر ایه بالایی نبود توی زندگی ام بارها و بارها ناامیدی میشد چنگی بر دلم 

دوستام خدا هستن و خانواده....خارج اینا دوست ندیدم .....دوست ها از غمم خوشحال....به خاطر کسی که معلوم نیست رهایی...... 

یواش یواش حس سهراب را درک میکنم 

دوری از آدما بهترین کار......مولانا شمس را دید فهمید تاالان زندگی نمی کرده ...ادم های دورش ادم نبوده....  

-------------------------------------------------------------------------------------- 

عکس کانتکت 

توی زندگی حس اینکه آدم ها هرکدوم راجع به من چی میبینن برام سوال بوده.....اما علی که..... 

داشتیم پیام های تبلیغاتی علی را میدیدیم که دیدم  هر کسی عکسی دارد....عکس همه معقول عکس من: 

یه گربه خوشحال به نیش خندان به قطر و ارتفاع نامعلوم..... 

کلا داغون شدیم رفت.....چندی بعد عکس گربه شرک .....را نیز در جایی دیگر به نام خویشتن در گوشی اش دیدیم......... 

------------------------------------------------------------------------------------------------------ 

داستان پول داستان حسابی است که چرتکه هایش فرزند از پدر و مادر از فرزند نمی شناسد...... 

ای کاش ادم ها حرمت نداشتند....بعضی از حرمت ها را باید شکست و زیرسوال برد..... چرا واقعا؟؟زندگی را تا به این حد سخت ندیده بودم....میترسم ...از اینکه ناامیدی چیره بشه.....امید به فردا....صبح...طلوع...دیدن لبخند مادر از بین بره....امیدها را شرایط تعیین میکنند...... 

اگر قدرت داشتم خودم بعد همه را تغییر میدادم اینجوری شرایط کمتر سخت بود............... 

--------------------------------------------------------------------------------------------------------------------- 

هرچیزی پایانی دارد و آغاز هرچیزی پایان پیش است 

پایان داستان زندگی ام را نمی دانم....مرگ به علت سختی...به علت دوری....به علت چی؟؟؟؟؟؟ 

یا شاید تولدی دوباره با زندگی اسوده...دیداری دوباره!!!!!!! 

فقط در میان پایان و آغاز ریل است با قطاری بی مقصد......قطاری که هر ایستگاهی دوست داره می ایسته و هر ایستگاهی را رد میکنه....نگاه مسافرش....نمیکنه....مسافر از این سفر خسته شده......خسته تر از همه عالم......دلخوشی هایش....لبخندهایش در بطن شان گریه است و غم.....مسافر تنها سفر میکنه......میترسه از غمش کسی مطلع بشه و .....مسافر غم ش را نمیگه......اما.................. 

-------------------------------------------------------------------------------------------------------- 

همسایه 

همسایه خونه قبلی دندانپزشکی بود بسی ماهر....شکستگی دندانم مرا با وی بیشتر اشنا کرد 

ااون روز ماشین نیومده بود....رفتم دندان پزشکی سمت اون خونه......وقتی مطب دکتر رفتم...دیدم گوشی ام نیست....گمش کرده بودم....... 

هرچی از مطب دکتر زنگ زدم به گوشی ام...فایده نداشت..... 

باید بعدش میرفتم مطب آقای همسایه 

پیاده راه افتادم بغض گلو م را گرفته بود....زیر لب میگفتم سختی پشت سختی ..... 

تاکسی بوق زد نگاهش کردم بغض دلم ترکید.....سوارم کرد منو رسوند جلوی مطب.....توراه با گوشی اش کلی به گوشی ام زنگ زدم....... 

رسیدم ...رفتم بالا.....رفتم توی اتاق دکتر .....نشستم گریه کردم .....با گوشی اش ...به گوشی اش اینقدر زنگ زد...اخر جواب داد....ادرس هفت خوان داد اونجاست بیااین بگیرین.... 

اقای دکتر همسایه بلند شد لباساش رو عوض کرد هرچی اقا ی دکتر الان خودم میرم...تاکسی میگریم ....فایده نداشت....منو برد تا اونجا.......  

توراه از غیرتی شدن شان و معرفت هاش خیلی دیدم.....که مجال گفت و گو نیست....... 

بعد از گرفتن گوشی منو رسوند اینجا...مدام تکرار میکرد:واااااااای چقدر دورشدین....واااااای چقدر دور شدین....اصلا این ورا نیومده بود....راه برگشت را نمیدونم چطور پیدا کرد اما  

دم یه همسایه با معرفت که هفت پشت غریبه بودو با آشنایی کم اینهمه معرفت به خرج داد.....تازه نصف وسایل ما خونه طبقه دوم این همسایه هست....یادمان باشه این همسایه مسلمون نیست و یهودی است....اما نسبت به بعضی از مسلمون ها خیلی خیلی معرفت و محبت و حق همسایگی و ....خیلی چیز هایی دیگر را به جا آورده.... 

حیف کع دیگر همسایه ما نیست:(((( 

این متن را اخر نوشتم....چون اهلش که تا اخر بخونه میفهمه چرا اخره...... :)

(:پرواز قاصدک های ذهن ثمر:)...
ما را در سایت (:پرواز قاصدک های ذهن ثمر:) دنبال می کنید

برچسب : گم شدن کارت ملی,گم شدن در خواب,گم شدن کفش در خواب,گم شدن کارت ماشین,گم شدن گواهینامه,گم شدن موبایل جناب خان,گم شدن اشیا توسط جن,گم شدن مدرک دیپلم,گم شدن سیم کارت ایرانسل,گم شدن پاسپورت, نویسنده : iunavailablelifee بازدید : 201 تاريخ : چهارشنبه 17 شهريور 1395 ساعت: 1:35