(:پرواز قاصدک های ذهن ثمر:)

ساخت وبلاگ
به نام خداگاهی اوقات فکر میکنم اگر برگردم عقب اگر ۱۰سال پیش بود و میدونستم الان کدام نقطه ایستادم چیکارمیکردم؟شاید از به وجود اومدن خیلی از اتفاقات جلوگیری میکردمیا با امادگی کاملتر میجنگیدمشاید اگر میدونستم هیچ وقت زندگی مو تعریف نمیکردمزندگی سخت پرازفرازو نشیباگر میدونستم یادمیگرفتم نقاط ضعفم رو برای خودم نگاه دارمو نقاط قوتم رو در سکوت تقویت کنماگر میدونستم بهترزندگی میکردماگر میدونستم سکوت میکرردم کمتر حرف میزدماگرمیدونستم بهتر سرمایه گذاری میکردماشتباه پشت اشتباه انجام دادمالان دنبال راه حل هستمو این راه حل بهترین تصمیم چیه؟پ.ن:1میدونستی سو تفاهم در ذهن مثل موریانه میمونه و ذهن ادم رو میخوره و تخریب. میکنهپ.ن:2خشم وکینه اتش خاموشی هستند که با یه وزش میتونن یه باغی رو اتیش بزنن....تنهاراه حل ش ریختن اب هست....خاکستر میمونه ولی از دل خاکستر کی گفته گلی رشد نمیکنه؟.....ازدل خاکستر بارها دیدم درخت هایی رشد کردن.......پ.ن:3ثمر سکوت بلدنیست....پ.ن:4دوست دارم به گذشته برگردم.....ودوست دارم به اینده برم....دوست دارم در حال نباشم (:پرواز قاصدک های ذهن ثمر:)...ادامه مطلب
ما را در سایت (:پرواز قاصدک های ذهن ثمر:) دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : iunavailablelifee بازدید : 13 تاريخ : دوشنبه 16 بهمن 1402 ساعت: 15:05

به نام خدا

توی معامله باید برای خودت حدضررت له سرمایه ای که داری تعیین کنی

توی بازی پوکر هم همینطور

اگر این حدضرررو رعایت نکنی همه سرمایه ات رو نه تنها ازدست میدی

بلکه زیر بدهی و قرض میمونی

تصمیم های زندگی همینه

حدضرر ما چیه؟زمان؟عمر؟پول؟سلامتی

کاش توی هرکاری هر مرحله از زندگیمون این حدضررو مشخص میکردیم

کااااش

(:پرواز قاصدک های ذهن ثمر:)...
ما را در سایت (:پرواز قاصدک های ذهن ثمر:) دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : iunavailablelifee بازدید : 15 تاريخ : دوشنبه 16 بهمن 1402 ساعت: 15:05

به نام چه کسی باید سخن گفت؟جادهازفشارزیاد رفتم جادهشروع سختی داشتم جاده بوشهر.تا نزدیکای دشت ارژن رفتم برگشتمترسیده بودموکلی ادرنالین ترشح کردمارلمترشدم...خشمم....خودم......_________________________چندروزی است یا چندماهی است فشار کار اونقدر سنگینه که نمیدونم بایدچیکارکنمچندروزی است یا چندماهی است که از بار روی شونه های خمیده ام خسته امچندروزی است یا چندماهی میشه که لبخندهای مثنوعیم رنگ دیگری گرفنهچندروزی یا چندماهی هست که سفرنرفته ام.چندروزی است یا چندماهی است که غصه دارمچندروزی است یا چتدماهی است که استرس دارمچندروزی است یا چندماهی است که حتی آب خوش نخوردم نان خوش نخوردم چندروزی است یا چندماهی میشه که دلتنگ آرامشمچندروزی است یا چندماهی است که غصه دارمچندروزی است یا چندماهی است که به فکر پریدنمچندروزی است یا چندماهی است به فکر محوشدنم...... (:پرواز قاصدک های ذهن ثمر:)...ادامه مطلب
ما را در سایت (:پرواز قاصدک های ذهن ثمر:) دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : iunavailablelifee بازدید : 9 تاريخ : دوشنبه 9 بهمن 1402 ساعت: 15:48

به نام اوتوی تکنیک اسب سیاه یه اصل رو تاکید داره:کاری که دوست داری بکن.....ریسک کن.....نترس.....توی کتاب تفکر نامطمئن داره میگه سعی کن ازیه اصول و روش برای پیروزی استفاده نکنی و هربارتوی هردست بازی پوکر روشت رو با توجه به شرایط تغییر بدیتوی کتاب زندگینامه ایلان ماسک میگه ریسک کن ازافراد باتجربه استفاده کن...وقتت رو هدر نده....به نظرم باید توی کتاب خودم الگویی جدید ترسیم کنم..........الگویی که منحصربه ثمری باشه....--------------------______------->____________________________________________میدونی داشتم فکر میکردم خیلی خوبه یه مکان امنی داشته باشی که مطمئن باشی توی چندماهه اخیرهیچ کس جزخودت سرنزدیواینکه کمی راحت میتونی این حرفاروبزنیبازهم نمیشه هرچیزی رو گفتهرحرفی رو زدچون خطرناکهوچون ترسناکهاما خب بازم خوبه حس پابلیک بودن ولی دراصل پرایوسی داشتنتنهایی حتی توخوندن نوشته هامم رخنه کردهو من تنهایی رو دوست دارم❤️ (:پرواز قاصدک های ذهن ثمر:)...ادامه مطلب
ما را در سایت (:پرواز قاصدک های ذهن ثمر:) دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : iunavailablelifee بازدید : 9 تاريخ : دوشنبه 9 بهمن 1402 ساعت: 15:48

به نام خداحدود دوماه پیش بود یکی از بیمارهایی که لک صورت ش رو داشتم درمان میکردماومد گفت وااای لکم‌ بیشترشدهلیزر کنگفتم نمیشهگفتم درمان داروییهگفت نههههه ول کرد رفتیه ماه پیش روز تولد عزیزترین شخص زندگیم گفتن ییا نظام پزشکیشکایت شدهماهم زنگ بزن به این و آن از ۸صبح زدیم بیرونتا ۲ظهر جوابیه رو اماده کردیمو ۲ونیم جلسه باایشان بووجمعا مبلغی ۴تومنی پرداخت کرده بود وادعای ۱۵تومنی داشت و هزینه ی هرماهش راهم بنده بدهم....نظام پزشکی چجور جاییه؟یه چندنفر ریش سفید نشستن صلح برقرار کنناما نگفتن خانوم فرقی نکردی......گفتند بهش برو دادگاه این ازدست ما خارجه.....خانم رفت دادگاه و برای ما ابلاغیه امدکارشناس گویا عکسهای قبل را ندیده بوددید........مارا ترساند اما فقط بهش یه چیزی گفتم و دیگر چیزی نگفت:پرسیدم من قبلا اینجا توی پزشکی قانونی کارکردم با دیات اشنایی دارم.......با طول درمان اشنایی دارم.....برنامه شما چیه؟................اونشب به مامان گفتم به حاجی بگه.............اون زن اومد مطبم امشب عکس گرفتم گذاشتم کنارعکس قبلش.....بهترهم شده بودهمش ته دلم ناراحت بودم نکنه بلایی سرش اوردم....دیدم نه برعکسالحمدالله اسیبی نزدم.....باخودم گفتم مملکت مونو گوه گرفته مردم گشنه ان ازمن میخاد چیو بکنه؟مملکت بوی گنداب میدهبوی خون میدهو دیگر جای موندن و درست کردن نیست....... (:پرواز قاصدک های ذهن ثمر:)...ادامه مطلب
ما را در سایت (:پرواز قاصدک های ذهن ثمر:) دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : iunavailablelifee بازدید : 23 تاريخ : دوشنبه 18 دی 1402 ساعت: 19:25

به نام اوچرااینروزا. دلم میخاد بیام وبلاگ و بنویسم رونمیدونمازکجاشروع کنم ونمیدونمامروز یک شنبه استاول ازهمه یادبگیریم کارهای روزانه مونو بنویسیممثل من ساعت ۵ عصر یادت نیافته صبح وبیناردعوت بودیو وقتی نوبتهارو پشت سرهم بچینی دیگه برات مهم نیست یه مریض بیادیانهتوتعطیل میکنی و میریشنبهازدرد صبحگاهی و دریافت گل مورد علااقه ام و دارو و.....تاشبش توی پرشدت ترین درد و بدترین مریضی گذشتنکته مثبتش استراحت مطلق بودنم بود و کنسل کردن نوبتهانکته منفیش درد و سوزن زدن به خودم و درد و درد بودجمعهاتاقم رو مرتب کردم....گردگیری کامل....نظم کامل....عصرش کلی کیک و شکلات خوردمو شبش خابیدمنکته مثبت اتاقم بودواینکع دلارهای جدیدم همشون شمارههای پشت سرهم بودند (:پرواز قاصدک های ذهن ثمر:)...ادامه مطلب
ما را در سایت (:پرواز قاصدک های ذهن ثمر:) دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : iunavailablelifee بازدید : 18 تاريخ : يکشنبه 26 آذر 1402 ساعت: 7:33

سلام سلامبه نام اوسه شنبه رفتم کتابفروشی و ساعتها کتاب خوندم......کتاب بده وبستان رو نپسندیدم درحالی که کتابی منطقی بود باید بخانیمش....وکتاب دید اقتصادی جالب بود......منطق شکل گیری و پیشرفت یه اقتصاد......که کاش درزمانی زودتر خواتده بودمکتاب گرگ وال استریت رو توی برنامه ای گذاشتموکتاب تفکر نامطمئن.....بازهم برنامه های زیادی دارم.....میخام کلی کتاب بخانمکلی کلی چیز یاد بگیرمزندگی قماراست.....درهردست و هرمرحله باید تصمیم بگیریم....در طول یک بازی پوکر ۳۰دست باید بازی کرد و یک دست بازی دوددقیقه طول میکشد و ساعتها بازی میکنیم و درهردست ۱۰۰بارباید تصمیم گرفت....اگر بازیکن بیشتراز حالت عادی زمان (۷۰ثانیه) ببرد تا تصمیم بگیرد حذف میشود......ارزش هرتصمیم زیاد است.....درحدسه خانه سه خابه....درنتیجه بازیکن پوکر باید درتصمیم گیری لحظه ای حرفه ای باشندباید قادر باشند مقاصد از پیش تعیین شده درمحدوده سرعتی میز بازی اجرا کنند.تعامل بین تفکرواگاهانه و انعکاسی است......بازیکنان تفکیک شانس ازمهارت،تمایز سیگناال درست از نادرست ومحافظت ازخود دربرابرنتیجه گرایی رو باید بلد باشندبرای یه بازیکن پوکر حل مسئله چگونگی اجرا از استعداد ذاتی هم مهم تراست نتواند از تله های رایج در تصمیم گیری اجتناب کند وو به شیوه منطقی بیازماید و احساساتش رو ازتصمیم هاش دور نگه داردداشتن همه استعدادهای جهان به کار بازیکن نخاهد آمدشکست و ازدست دادن......چیزی که مهمه:توانایی بازی در چهارچوب محدودیت هاستمحدودیت زمانی....رویارویی با عدم اطمینان و عواقب مالی وفوری...........................................................................................................................دیگر شکوه و گله وشکایت دردی دوا نمی کند.... (:پرواز قاصدک های ذهن ثمر:)...ادامه مطلب
ما را در سایت (:پرواز قاصدک های ذهن ثمر:) دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : iunavailablelifee بازدید : 18 تاريخ : يکشنبه 26 آذر 1402 ساعت: 7:33

سلام سلامبه نام اواول امروز رفتم ارشیو از ۱۳۹۲ بود تا ......البته من وبلاگ نویسی رواز سال ۹۰ شروع کردم و پستهای قبلی تر رو حذف کرده اند ...بعدگفتم خدایا چقدر من خدایی بودم.....دیدگاه پله پله تا ملاقات خدا رو داشتمبعدگفتم خوب شد تغییر کردم.....بعداومدم جلوتر دیدم یه سالهایی هیچی ننوشتمبعددیدم سال ۹۴ از سختی ها نوشتم مخصوصا ۲۲بهمن ۹۴نوشته های قدیمی ام درسته مضمون مذهبی دارند ولی قدرت متن بالاستاما ........ثنا داشت اتاقش رو مرتب میکرد سه فقره لبلس بافت رو داد به مادرکاملا نوی نوانگاه مادر اینهارا به پایین بردمنم رفتم پایین.چیزی بخورم و سریاای ببینمساعت ۱۰شب شد و حاجی تهران بودموقعی که خواستم اشغالها رو بذارم دم درلباسم نازک بود و هوا سردیوی ازاون سه باافت رو رنگ بنفشی داشت پوشیدمآمدن رنگش به صورتم همانا و روی تنم نشستن همانا.ماهم ابن رنگ تند بنفش رو که هرگز نمیخریدیملباس رو برداشتم صبح برای مطب بپوشم.......صبح با لباس به مطب رفتمکسی چیزی نگفت .....رانندگی و اشکهااااا ریختن وو....ظهر با لباس برای گرفتن غذا و دنبال ثنا زفتمثنا دید لباس قشنگیه....گفت پسش بده.....منکه زیر بارنرفتمعصرشد و طبق عادت همیشگی ۵شنبه ها عصر رفتیم خونه مامان جوناونجا که بودیم مامان جون و خاله شیدا خوششون اومد.....خاله شیدا اونقدر بادقت بررسی کرد که گفتم خاله میخای امتحان کنی؟گفت نه لازمم شد میام ازت میگیرم (:پرواز قاصدک های ذهن ثمر:)...ادامه مطلب
ما را در سایت (:پرواز قاصدک های ذهن ثمر:) دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : iunavailablelifee بازدید : 16 تاريخ : يکشنبه 26 آذر 1402 ساعت: 7:33

به نام اوسلاممیخام وارد یه مرحله ریسک پذیری باحالی بشمکه خودمم نمیدونم چه کاری اوکیه چه کاری نیست (:پرواز قاصدک های ذهن ثمر:)...ادامه مطلب
ما را در سایت (:پرواز قاصدک های ذهن ثمر:) دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : iunavailablelifee بازدید : 28 تاريخ : چهارشنبه 15 آذر 1402 ساعت: 18:13

با نام و یاد ....ارزووهاا...لبخندها....اشکها .....ماه....خورشید....ستاره......باد .......ورزش....سالهاست پشت بوم برام امن ترین مکان خونه است.امن ترین مکان توی طرح هم بود...وقتی اکسیژن کم میاوردم..وقتی دلم تنگ میشد وقتی دلم کمی رهایی میخاست به پشت بوم پتاه میبردمسالهاروی پشت بوم میدویدم تاخونه بغلی زد زمین...به خاطر کارگرها بند خریدم توی بالکن دویدمبعداها هرشب میومدم طناب میزدم.بعداها میومدم تمرین های باله میرفتم...مدتی هرروز ۵صبح روی پشت بوم بودم.از ۵تا ۷ روی پشت بوم راه میرفتم...سکوت اون ساعت صبح از سکوت ۲نصفه شب هم بیشتربود..تاریکی...ستاره ها...حرکات ماهواره ای....حرکات سفینه ها.....مدتی میومدم پشت بوم اشک میریختم و به گذشته و آینده فکر میکردممدنی میومدم برنامه های آینده میریختممدتی میومدم رویا پردازی ساخت بزرگترین زمین اسکی روی یخ رو توی یکی اززمینهای حاجی رو در سر میپروراندوندممدتی میومدم طراحی ودکوراسیون مطبمو میریختمیه مدتی هم میومدم برای یه نخ سیگار....یه مدت میومدم هرشب عکس میگرفتم تا ازماه هرشب عکس هارو کنارهم بذارمیه مدتی هم میومدم .....شهاب هارو ببینم...زیربارون خیس شم....زیادمیومدمالان ۸ماهه هیچ شبی نیومدم....امشب دلم گرفته بود.دلم میخاست بزنم بیرون تا ته صدای ضبط ماشین رو ببرم بالا و اهنگ گوش بدمبرم یه جایی از بلندی به شهر نگاه کنممیدونی چرا ازبلندی باید نگاه کنی؟چون هرچی تلاش کنی توهمیشه کوچکی و همه نیز کوچیکن وهیچ کس بررتر نیستماه تو زیباترین حالت ممکنشهاگر ادمها میدونستن فراموش کردن مدل من چجوریه کینه ای میموند؟چون من ناخودآگاهم خاطرات بد رو پاک میکنه و خودم این آپشن رو در کودکی ۱۳ سالگی روی ثمری نصب کردموقتی دفتر نوشته های اونسالهارو پیداکردم فهمیدم خودم ازخو (:پرواز قاصدک های ذهن ثمر:)...ادامه مطلب
ما را در سایت (:پرواز قاصدک های ذهن ثمر:) دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : iunavailablelifee بازدید : 27 تاريخ : چهارشنبه 26 مهر 1402 ساعت: 11:07