سوچر

ساخت وبلاگ
به نام خدایی که میبیند...میشنود...پاسخ میدهد اما ما نمیشنویم

داستان ارتو

داستان عجیبی است..قبل از بخش حس میکردم روحیه ام با شکستن و جا انداختن و میخ و چکش با ارتو سازگاری داره..اما بعد زده شدم...از سختی بخش ...ماه رمضون...کشیکهای عجیب و سخت

در روز پنجم بخش نیدلینگ شدم....با ای وی دراگ‌ابیوزر

روز ششم بخش از پسری که همگروهی ام بود و کارهاش متنفر شدم و تنفر من رو نسبت به بخش ده برابر کرد...

اتاق عمل  رو دوست دارم...بوی گوشت سوخته و استخوان در بردن و جا انداختن و مانور هاش و دیدن استخوان سرخ ودسفید لذت بخشه....

اندامهای ترم یک هنوز هم به دردم میخورن...

رانندگی

از مزایای چمران بردن و راندن ماشینه.....و له کردن ش...بعد از امتحان علوم پایه و عدم رانندگی....الان راندن...توی پیچ نزدیک یه چپ کردن....و سرعت مجاز با دنده دو رو تجربه کردن‌.ترس از اتوبدس..ادمها..و موتورسیکلت

تابلویی خواهم ساخت که به شکل اسکلت مخصوص عابران وسط خیابان...

روزه

ماه رمضون داره خیلی خیلی فشار میاره...سردردهای شدید...چشمهای ورم کرده..عصبیت ها و اشکهای عجیبم...

به حدی رسیدم که دارو رو با دوز خودم به مریض بدم و خودم دستور ازمایش بفرستم...

ماه رمضون تو بخشی که هیچ کس روزه نیست سخت تره....و بدتر.

تازه بدتر از اون عدم درک شدن توسط دیگرانه....یه مشت مرد گنده شدم دختر روزه دار تنها...باحالی نذار و دلی پردرد....

گردن درد

درد عجیب و ازاردهنده...مختل کننده زندگی است...

گوجه سبز...البالو...گیلاس...زردالو

سردی ام هست و من اینارو نمیخورم فقط

یه عالمه گوجه سبز خورده ام...با بادام‌تازه..از درخت گیلاس بالا رفته و شبی کاسه ای البالو خورده...

البالو پلو و شله زرد دیگر حرفش را نزن...

یخچال پرنعمت و وقت کم

دلم پر حرف و چشمانم خسته....

(:پرواز قاصدک های ذهن ثمر:)...
ما را در سایت (:پرواز قاصدک های ذهن ثمر:) دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : iunavailablelifee بازدید : 173 تاريخ : دوشنبه 15 خرداد 1396 ساعت: 4:19