(:پرواز قاصدک های ذهن ثمر:)

ساخت وبلاگ
به نام خدای مهربان  رحیموقتی شروع کنی خمیده خمیده راه رفتن...یواش یواش خمیده ترمیشی...نفس کشیدن بع سختی میشه چون شکل قفسه سینه تغییر میکنهسعی میکنی نخوری زمین...اما بیشتراحتمال خوردن زمین داره...قدم هات تندتر میشون چون میترسی بیافتی و میخوای تعادلت روحفظ کنیواینگونه شد که من فهمیدم....زندگی من چندسال است که خمیده شده ...امروز فهمیدم که چرانفس کشیدن سخته (:پرواز قاصدک های ذهن ثمر:)...
ما را در سایت (:پرواز قاصدک های ذهن ثمر:) دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : iunavailablelifee بازدید : 120 تاريخ : چهارشنبه 23 اسفند 1396 ساعت: 10:53

هوالرئوف تا حالا شده بخوای یکی باشه بی پروا بی رودربایستی باهاش حرف بزنی؟بهش ازهمه مشکلاتت بگیبگی چقدر سختی کشیدی چقدر غمگینی؟باشه بهت زنگ بزنه بگه چرا خونه نشستی؟؟پاشوبریم بیرون؟ تا حالا شده؟و مطمئن باشی لزههیچ کدوم ازحرفات سواستفاده نمیکنه؟ اینروزا  دنبال همچین شخصی ام..دنبال کسی که کنارش ارامش بگیرم باهاش حرف بزنم درددل کنم هرچی بیشتر میگذره حرفهای نگفته ام بیشتر میشه؟ خیلی حس میکنم تنهام..خیلی بی احساس شدم...اتفاقات اطرافم منو ناامید کرده اززندگی....یادمهوقبلا هم گفتم دیگه حسی غم و درد و رنج برای کسی نمیکنم...دیگه به کسی اهمیت نمیدم ....دیگه برام مهم نیست بهم بگن بخش رو بیافتی کشیک اضافه بخوری...یا هرچیز دیگه ای....برام فقط همین مهمه...یکی که همه چیز رو بهش بگم...به خدا بگم؟تاحالا خیلی امتحان کردم...گفتنش نه فایده ای داره نه چیزب فقط یه حس توقع بی پاسخ میاره که چرا پس درست نشد؟ چرا هیچی فرق نکرد؟وحتی دیدم گاهی اوقات اوضاع بدترهم شده .... حس اینکه دلم نمیخواد نه زنده بمونم نه بمیرم...چون توی مردنم برای عزیزانم غم و توی زنده بودنم سودی نیست.... حس میکنم دلم کمی فقط ارامش میخواد....ارامشی که مدتهاست نچشیده ام....طعمش رو اخرین بار توی ذهنم نگه داشتم.... کی میشه بهش برسم؟ شادیهای زندگی ام کوچکن....به همین یه ذره ها راضی ام.....☹ (:پرواز قاصدک های ذهن ثمر:)...
ما را در سایت (:پرواز قاصدک های ذهن ثمر:) دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : iunavailablelifee بازدید : 158 تاريخ : جمعه 22 دی 1396 ساعت: 18:20

هوالحق زندگی ادمها به سه دسته تقسیم میشه دسته اول:اونایی که سرنوشت پذیرن دسته دوم:اونایی که جنگجو هستن دسته سوم :اونایی که نه جنگجو میشع نام گذاشت نه پذیرش سرنوشت دسته اول  دوم قابلیت توضیح ندارن و خیلی واضح میگه چه گونه از ادمها رو توی خودشون نهفتن اما دسته سوم: توی هوای سرد پاییزی جوانی سیگار بر لب کف خیابانی سرد ازجنس سنگ بساطی پهن کرده بود....توی بساطش گردن بند هایی به چشم میخورد که شاید دختری یا پسری خوشش بیاد و بخره اما نگاه بی تفاوت ادمها از سرمای هوا سوزناکتر بود ایا این مرد سرنوشتش رو پذیرفته بود یا جنگنجو بود؟ اگر سرنوشتش فقر بود پس داره میجنگه که ازش رهایی پیدادکنه اگر میجنگه چرا ساکت سیگاری بر لب گوشه ی پیاده رو نشسته؟ مثال دیگر خانواده ای بزرگ داشت میپاشید..شاید هم پاشیده بود..بقایایی ازش نمونده بود نه عشق نه محبت نه دلسوزی نه درک و شعور پدر خانواده اشتباهاتش رو نپذیرفته بود مادر خانواده از این وضع ناراضی بود..افسرده بود..پدرخانواده رو دوست نداشت بعید میدانم پدر خانواده از اول هم مادر خانواده رو دوست داشت فرزندان خانواده هرکدام مدلی بودن:بی خیال...باخیال عصبی و افسرده.... همه برای شادی خودشون میجنگیدن...اما هیچ کدام شاد نبودن...غم سایه ای عظیم انداخته بود....نمیدانم فرزندانی که از این خانواده وارد جامعه میشون در اینده چگونه خواهند بود و یا اکنون اما میدانم هم سرنوشت غم (:پرواز قاصدک های ذهن ثمر:)...
ما را در سایت (:پرواز قاصدک های ذهن ثمر:) دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : iunavailablelifee بازدید : 167 تاريخ : دوشنبه 4 دی 1396 ساعت: 7:19

به نام خدایی که هر انچه در زمین است اوست مالک انها و خالقشان هوا نه گرم بود نه سرد..باد میومد ...لابه لای برگها دور میزد و می اومد پیش گلها...کنسرت بزرگی برپا کرده بود....گروه کر بسیار شادمان بودن و خیلی سرو صدا میکردن...گلها کم کم رو به پژمردگی رفته (:پرواز قاصدک های ذهن ثمر:)...
ما را در سایت (:پرواز قاصدک های ذهن ثمر:) دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : iunavailablelifee بازدید : 151 تاريخ : جمعه 28 مهر 1396 ساعت: 4:08

به نام خدایی که روزی دهنده است خب یادمه اولین خاطره ی برنج دم کردن من همچنان هست و باقی استاما بشنویم اولین کته گوجه دم کردن من اسمش رو بذارم سوپ سفت برنج شاید بهتر باشه من اومدم خونه و اصلا حالم خوب نبود...به حدی که توان راه رفتن تا خونه رو هم نداشتم و به هرجور سختی بود اومدم چون تاکسی خالی هم گیرم نیومد که دربستی بگیرم ساعت 12 و نیم بود که مامان زنگ زد بدون توضیح گفت کته گوجه میتونی دم کنی گفتم (:پرواز قاصدک های ذهن ثمر:)...
ما را در سایت (:پرواز قاصدک های ذهن ثمر:) دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : iunavailablelifee بازدید : 159 تاريخ : جمعه 31 شهريور 1396 ساعت: 14:29

بسم للله الذی یرزق من یشا الان ساعت ۲و بیست و هشت دقیقه است...صبح تا بعداظهر خواب بودم...طبیعیه خوابم نیاد بدنم ضعیف شده...تقریبا قند خونم امروز ۰صفر بود.... ماه رمضون که میشه...شب های قدر ش که میاد‌....ادمها استغفار میکنن...دعا میکنن....متوسل میشن...قران باز میکنن..روسر میذارن..... اما  هربار یه حل (:پرواز قاصدک های ذهن ثمر:)...
ما را در سایت (:پرواز قاصدک های ذهن ثمر:) دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : iunavailablelifee بازدید : 183 تاريخ : سه شنبه 20 تير 1396 ساعت: 17:24

به نام خدایی که باوجود بزرگی نزدیک است به تعداد زخم های روی قلب هرکی لبخند بزنه خیلی سخته...نشون دادن خوب بودن اوضاع خیلی سخته...فقط اینو میدونم که هیچی بدتر از سنگینی غم روی قلبم نیست...هیچ حسی تلخ تر از حس اینکه حتی خدارو نداشته باشی نیست ....._-_-_ دلتنگم ...حس غریب بودن دارم....حس ارامش مو از دس (:پرواز قاصدک های ذهن ثمر:)...
ما را در سایت (:پرواز قاصدک های ذهن ثمر:) دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : iunavailablelifee بازدید : 155 تاريخ : سه شنبه 20 تير 1396 ساعت: 17:24

بسم الله الرحمن الرحیم الان چند شبه همه حس غمی توی وجودشون نهفته شدهمن ابجی داداش....شاید چون چراغی نیست خونه رو روشن کنه من اصلا پایین هم نرفتم توی این دو روز حس غریبی دارم تازه دیروز نزدیک بود یه شیشبه به طول بیش از ۱۰۵ متر و عرض ۶۰ بر سر من بیافتد...شاید دار فانی را گفته بودم اکر ابجی شیشه را با (:پرواز قاصدک های ذهن ثمر:)...
ما را در سایت (:پرواز قاصدک های ذهن ثمر:) دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : iunavailablelifee بازدید : 168 تاريخ : دوشنبه 15 خرداد 1396 ساعت: 4:19

به نام خدایی که میبیند...میشنود...پاسخ میدهد اما ما نمیشنویم داستان ارتوداستان عجیبی است..قبل از بخش حس میکردم روحیه ام با شکستن و جا انداختن و میخ و چکش با ارتو سازگاری داره..اما بعد زده شدم...از سختی بخش ...ماه رمضون...کشیکهای عجیب و سخت در روز پنجم بخش نیدلینگ شدم....با ای وی دراگ‌ابیوزر روز ششم (:پرواز قاصدک های ذهن ثمر:)...
ما را در سایت (:پرواز قاصدک های ذهن ثمر:) دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : iunavailablelifee بازدید : 173 تاريخ : دوشنبه 15 خرداد 1396 ساعت: 4:19